هدایت به بالای صفحه

متن ادبی « عید غدیر خم » (6) پرداخت

متن ادبی « عید غدیر خم » (6)

 غدير…
يعني برادري و محبت…
يعني سرسپردن به همه خوبيها…
غدير …
يعني جلوه عدالت و دين گرايي…
يعني فرسايش ظلم و جاهليت…
يعني ستودن سپيده عالم
غدير يعني موج درياها و زلال چشمه انسانيت.
غدير يعني هزار برگ زيبا در نهال سبز ولايت.
غدير روزي است که
آفتاب تيغه نورانيش را بر ساحل دلها کشيد.
و گل محبت شکفت.
غدير يعني قرآن،
غدير يعني آخرين پيام آخرين پيامبر (ص)
غدير يعني شکوفايي علم به دست امام باقر (ع)…
غدير يعني مذهب جعفري…
و کرسي درس آسماني امام جعفر صادق (ع)
غدير يعني جلال خداوندي در امام هشتم (ع)
غدير يعني امامت در هفت سالگي جواد الائمه (ع)
غدير يعني جامعه کبيره امام هادي (ع)
غدير يعني روايت فاطمه اطهر (س)
ناديده گرفتن غدير يعني خروش خاموش محسن (ع) در پشت در…
و فداشدن به دست بي وفايان
ناديده گرفتن غدير يعني ريسمان بر گردن اميرالمؤمنين (ع)
ناديده گرفتن غدير يعني صبر امام مجتبي (ع)
ناديده گرفتن غدير يعني لب تشنه هاي کنارفرات،
ناديده گرفتن غدير يعني آفتاب بر نيزه
ناديده گرفتن غدير يعني ناله سوزان زين العابدين
ناديده گرفتن غدير يعني موسي بن جعفر (ع) و زندان بغداد؛
ناديده گرفتن غدير يعني خانه نشيني امام عسکري (ع)
غدير يعني عدالت
يعني صلح
يعني دين فراگيري اسلام
يعني سرنگوني ظلم
يعني انتظار
يعني فرج
وغدير يعني مهدي (عج).
وبازهم غدير؛
هرجابرويم باز هم غدير؛
اگر دوستي است…
اگر بحث و گفتگوست…
اگر دين است…
و اگر عقل است…
همه از حضور غدير است.
فراموش نکنيم:
غدير فقط يک تاريخ نيست
وتنها به يک برکه در بيابان حجاز پايان نمي پذيرد.
غدير فراخناي رسالت و شروع امامت است.
غدير حلقه وصل زنجيره نبوت و امامت است…
و اگر غدير نباشد اصول دين کامل نيست.
زندگي بدون غدير حيات مجازي است.
آيا اينگونه نيست؟
آيا غدير در وجود ما ذوب نشده است؟
آيا اينگونه نياموخته ايم که غدير اسلام ماست؟
آري، همينگونه آموخته ايم.
غدير ما عقيده ماست و چرا که نباشد؟
امروز در هر جاي جهان نام شيعه است واژه غدير مي درخشد.
هرجا گفتار از سفر حج آخرين پيامبر (ص) است، همه به دنبال پايان اين سفرند.
کدام سفر؟
وکدام پايان؟
نداي عمومي صاحب نبوت را مي گويم که
اين آخرين حج من است…
هرکه مي خواهد بيايد.
اين وداع من با کعبه و مکه… و اين حجة الوداع من است.
به راستي که اين حج
آغاز زيبايي بود براي غدير و فرياد ولايت…
براي لقب”اميرالمؤمنين”…
و تکميل دين و فزوني نعمت.
هرچه بود در بازگشت اين رفت و لحظه وداع حجة الوداع؛
ودر کوير غدير که چند راهي مسلمانان بود؛
و هر قومي و ملتي به وطن خويش باز مي گشت؛
کلام وحي همه را باز ايستادند.
در دل بيابان…
و زير تازيانه هاي سوزناک خورشيد؛
-اينها که وصف قيامت است-
گويا رستاخيز به پا شده…!؟
آري، اين رستاخيز ولايت است.
اين است قيامت رسول الله (ص) به فرمان الله!
و نه يک لحظه…
يا يک نيم روز يا روزي؛
دل صحراي غدير روز دوم و سوم هم مهمانخانه ولايت بود.
سه روز و شب و صد و بيست هزار مسلمان؛
و صد و بيست هزار بيعت براي ولايت به امر نبوت؛
و صد و بيست هزار شنونده پيام غدير.
صد و بيست هزار شاهد ماجرا…
رسول گرامي اسلام (ص) علي را بر سر دست بلند نموده؛
و حديث غدير را فرياد مي زند:
من کنت مولاه فهذا علي مولاه،
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
وانصر من نصره واخذل من خذله.
هر که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست…
خداوندا، دوست بدار هر که او را دوست بدارد…
و دشمن بدار هرکه با او دشمني کند…
و ياري کن هر که ياريش کند…
و خوار نما هرکه اورا خوار کند.
و نه صدو بيست هزار…
که اگر شنونده باشد،
هر سال در عيد غدير پيامبر (ص) فرياد مي زند…
و نه در عيد غدير… که هر لحظه به لحظه ندا مي کند؛
و پيام غدير را اعلام مي دارد.
پس آفرين به آنان که مي شنوند…
و نه فقط مي شنوند –که شنونده بسيار است-
مي شنوندو مي فهمند، و نه همين…
آنان که بعد از اين همه…
مي پذيرند.
غدير همه اش دوست داشتني است.
تمامش اميد و روح افزايي است.
همه اش صفا و يکرنگي است، و همه جا را سبز و بهاري مي کند.
حتي يادگار غدير…
اميدمان را مي گويم…!؟
آخرين پناه!
او که نزد هر کس و هر جا مي رويم سخن از اوست.
حتي غير مسلمانان!
همه از او مي گويند…
و به دنبال وي رد جستجويند.
و چرا نباشند که
هر چه پيش تر روند و پيش رفته تر شوند از اين زندگاني نا اميد تر مي شوند.
امروز بشر غير ديروز اوست که به هر تازه اي افتخار مي کرد
انسان امروز د رتنهايي به اين فکر مي افتد:
اين زندگي تحرک بي روح است و آن که به هيچ منبع روحاني حاضر در زمان خود وابسته نباشد کارگر بدن خود يا ديگران است!
اين فطرت بشري است.
از کودکان بپرسيد
که آنها به نهادينه خدادادي شان نزديکترند.
آدمي دريافته زمان و مکان بدون سفير الهي نخواهد بود…
و هستي بدون او پاي برجا نيست…
حتي براي لحظه اي!!
و چه زيبا کلامي است گفتاري از لبان پيامبر (ص):
“من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية”.
“هرکس بميرد و امام زمانش را نشناسد
به مرگ جاهليت مرده است”!
و هم نور افشاني امام معصوم (ع) که فرمود:
“لو لا الحجة لساخت الارض باهلها”.
اگر حجت خداوند در روي زمين نباشد زمين اهل خود را فرو مي برد.
پس در سرتاسر جهان سربرافراشته و با ضميري استوار اعلام مي کنيم:
امروزه در دنيا هيچ مکتبي به جز شيعه نمي تواند ادعا کند:
ما به سفير الهي حاضر در زمان خود عقيده داريم.
عده اي مي گويند: مهدي ما به آسمانها رفته و گروهي او را از دنيا رفته مي پندارند که بار ديگر زنده خواهد شد؛
وديگران بر اين خيالند که سفير الهي شان هنوز به دنيا نيامده است!!
ولي اين تنها مکتب سربلند تشيع است که سر بلند نموده ندا مي دهد:
مهدي ما امام زمان ماست.
مهدي شيعه حجت پروردگار در روي زمين و را بطه خلق با خالق است و خواهد بود تا قيام کند و قيامت به پا نمايد.
شيعه مي گويد:
مهدي ماست که پس از پدرش امام عسکري (ع) –که يازدهمين جانشين رسول (ص) است- علم خليفة اللهي را به دست گرفت؛
و هم اکنون همانند ديگران در روي زمين زندگاني مي کند؛
و به برکت قدمهاي او تمام عوالم هستي –و نه تنها زمين ويا آنچه ما از هستي مي دانيم- پابرجاست و ادامه حيات مي دهد.
مهدي ماست که روزي سر از پرده غيبت بيرون خواهد آورد و آن که مکتبهاي ديگر مهديش مي دانند از او پيروي خواهد نمود وپشت سر او نماز مي گزارد.
در پر آشوب دنياي امروز به جرأت مي توان گفت:
اگر مهدي شيعه –اين يادگار غدير- را براي هر بشري توصيف کنيم ناخود دانسته دلباخته و دلداده او و عقيده مند به وجودش مي گردد؛
چراکه حقيقت هميشه نوراني است و فطرت سالم طالب نور است.
 
حال اي مهدي شيعه …
بلکه اين مهدي خداوند؛
و اي مهدي پيامبر اسلام (ص) و تمام پيامبران…
اي مهدي حيدر کرار اميرالمؤمنين؛
و اي مهدي مادر هستي زهراي مرضيه…
وقت آن نشده که سر از پرده غيبت بيرون آري و خود بگويي که کيستي؟
اين مهدي حسن مجتبي و سيد الشهداء؛
و اين حجة بن الحسن…
به جان نياکانت ائمه معصومين (ع) سوگند…
قلبمان گرفته و خود نمي دانيم چه فردايي در انتظار ماست.
اي مهدي بانوي صبر زينب کبري و رقيه حسين؛
و اي خونخواه آل پاک رسول (ع)…
اي تک سوار دشت حجاز، واي داغديده و اندوه پيشه باغ فدک…
هنگام آن نشده که در کنار کعبه غريو “الا يا اهل العالم” سر دهي؟
چادر خاک آلود بانوي مدينه مادرت فاطمه (ع) را به يک دست و سند ريز ريز فدک را به دست ديگر، به عالميان نشان دهي…؟
وحريم پيامبر (ص) را از وجود بتهاي قريش پاک نمايي؟
آن زمان نرسيده که خشک نخلهاي سوزان فدک را آبياري نمايي…؟
تيغ جدت اميرالمؤمنين را تاب دهي…
وبا فرياد “يا لثارات الحسين” رو سوي دشت خونگرگ کربلاي حسين (ع) نمايي؟
بيا…
بيا که غدير درانتظار توست.
بيا که شيعه بلکه بشريت در انتظار توست.
بيا که پيامبر و فاطمه اش منتظر تواند.
ظهور کن که پدران معصوم تو انتظارت را مي کشند.
قيام کن که خدايت نيز در انتظار توست.
و ما هم دعا مي کنيم؛
خدا کند عيد غديري را با تو به جشن نشينيم…
اي يادگار غدير!

منبع : سایت اینترنتی

وبلاگ معاون پرورشی

( www.mplib.ir )





موضوعات مرتبط: --- مناسبتهای قمری --- ، عید غدیر

برچسب‌ها: عید غدیر ، غدیر ، متن ادبی







تاريخ : دوشنبه ششم مهر ۱۳۹۴| نویسنده : غلامرضا زهره منش |